گشودن این راز و پاسخ اساسی و روشن به این سؤال در گرو بیان دو مطلب است که هر کدام نقش مهمّی در حلّ سؤال دارند:
1-/ در درجه نخست باید توجّه نمود که این سؤال وقتی به صورت یک عقده «لاینحل» در میآید که دایره هستی را به جهان مادّه منحصر نموده و وجود هستی را در نظامات مادّی و پدیدههای طبیعی محصور سازیم و مرگ را پایان زندگی بشر دانسته و عالمی به نام «رستاخیز» و سرایی به عنوان آخرت نپذیریم.
در این موقع این سؤال به صورت اشکال بغرنجی جلوه میکند و انسان از خود سؤال میکند: راز آفرینش انسان چیست؟
چرا انسان به این جهان گام مینهد و پس از چند سال زندگی-/ آن هم غالباً توأم با مرارت و تلخی، شکست و ناکامی-/ طومار عمر او پیچیده میگردد و پرونده زندگی او بسته میشود «از کجا آمد و برای چه آمد!» و هدف از غوغای زندگی چند روزه و فلسفه این زندگی موقّت چیست و چرا آدمیزاد به این جهان گام مینهد! و پس از صرف مقداری آب و غذا نفسهای او به شماره میافتد و قلب او از ضربان باز میایستد و زیر خروارها خاک میرود و میپوسد و به صورت خشت و گل در میآید، تو گویی از اصل خبری نبود و آدمیزادی گام به این پهنه ننهاده بود!
به راستی مکتب «ماتریالیسم» برابر این پرسش عاجز و ناتوان است، زیرا جهان هستی را در مادّه و پدیدههای مادّی محصور ساخته است و به خداوند و جهان دیگر اعتقاد ندارد و در این صورت هرچه در چهار دیواری جهان مادّه به گردش میپردازد و هرچه در قیافه پدیدههای مادّی خیره میشود تا در این محیط برای آفرینش آنها مخصوصاً انسان هدفی جستجو کند، جز با حیرت و بهت و سرگردانی و احیاناً سلب و نفی، با چیزی روبهرو نمیگردد.
:: موضوعات مرتبط: معارف اسلامی، پرسش و پاسخ، ،
:: برچسبها: راز آفرینش انسان,