![]() |
اتّفاقاً این ایراد یکی از معروفترین و در عین حال ابتداییترین ایراداتی است که مادّیها دارند. آنها به عبارت روشنتر میگویند: «اگر همه چیز را خدا آفریده، پس خدا را چه کسی آفریده است؟».
حالا چطور شده آقای «راسل» خیلی دیر به این ایراد برخورد کرده، درست برای ما روشن نیست، ولی از آنجا که این سؤال در اذهان بسیاری از جوانان هست، باید دقیقاً مورد بررسی قرار گیرد:
در اینجا چند نکته اساسی وجود دارد که با توجّه به آن، پاسخ ایراد بخوبی روشن میشود:
آیا اگر ما عقیده مادّیها را بپذیریم و مثلًا با «راسل» هم صدا شویم، دیگر از این ایراد رهایی خواهیم یافت؟ مسلّماً نه! ... چرا؟زیرا «ماتریالیستها» هم عقیده به قانون علّیت دارند، آنها نیز همه چیز را در جهان طبیعت معلول دیگری میدانند. بنابر این عین این سؤال برای آنها هم مطرح است که اگر هر چیز معلول «مادّه» است پس «مادّه» معلول چیست؟
روی این حساب (و با توجّه به این که سلسله علّتها و معلولها تا بینهایت نمیتواند پیش برود) همه فلاسفه جهان (اعم از الهی و مادّی) به یک وجود ازلی (وجودی که همیشه بوده است) ایمان دارند، منتها مادّیها میگویند وجود ازلی جهان همان «مادّه» یا قدر مشترک میان مادّه-/ انرژی است، ولی خداپرستان میگویند سرچشمه اصلی خداست؛ به این ترتیب روشن میشود که آقای «راسل» هم ناچار است به یک وجود ازلی (اگر چه مادّه باشد) ایمان داشته باشد.
آیا این وجود ازلی میتواند علّتی داشته باشد؟
البتّه نه! ... چرا؟
زیرا یک وجود ازلی همیشه بوده و چیزی که همیشه بوده است که نیازی به علّت ندارد، تنها موجودی نیازمند به علّت است که یک وقت نبوده و سپس هستی یافته است. (دقّت کنید)
نتیجه این که: وجود یک مبدأ ازلی و همیشگی، قولی است که جملگی برآنند و دلایل استوار عقلی بر بطلان تسلسل (یک سلسله علّت و معلول بیپایان) همه فلاسفه را بر این داشته که به یک مبدأ ازلی قائل گردند.
بنابر این برخلاف آنچه «راسل» پنداشته اختلاف میان «فلاسفه الهی» و «مادّی» این نیست که یکی «علّة العلل» را قبول دارد و دیگری منکر است، بلکه هر دو بطور یکسان عقیده به وجود یک علّة العلل یا علّت نختسین دارند.
پس اختلاف میان این دو در کجاست؟
صریحاً باید گفت تنها نقطه تفاوت اینجاست که خداپرستان آن علّت نخستین را دارای علم و اراده میدانند (و آن را خدا مینامند) ولی مادّیها آن را فاقد علم و اراده تصوّر میکنند (و نام آن را مادّه گذاردهاند).
حالا چطور مطلبی به این آشکاری بر آقای «راسل» مجهول مانده، پاسخی جز این ندارد که بگوییم او در رشتههای علوم ریاضی و طبیعی و جامعهشناسی صاحب تخصّص بوده، نه در مسائل مذهبی و فلسفه أولی (به معنای شناخت هستی و سرچشمه و آثار آن).
از بیانات یاد شده این نتیجه نیز به دست میآید که فلاسفه الهی برای اثبات وجود خدا هرگز به استدلال «علّة العلل» (به تنهایی) دست نمیزنند، زیرا این استدلال تنها ما را به وجود یک «علّت نخستین» یا به عبارت دیگر یک وجود ازلی که مادّیها هم به آن عقیده دارند، راهنمایی میکند.
بلکه مسأله مهم برای فلاسفه الهی این است که بعد از اثبات علّت نخستین، برای اثبات علم و دانش بیپایان او استدلال کنند که اتّفاقاً اثبات این مسأله از طریق مطالعه نظام هستی و اسرار شگرف آفرینش و قوانین حساب شدهای که بر سراسر آسمانها و زمین و موجودات زنده و تنوّع آن حکومت میکند، کار آسانی است. (دقّت کنید)
این نخستین سخنی بود که باید در پاسخ این ایراد دانسته شود.
موضوع دیگری که لازم به تذکّر است این که: اساس این اشکال روی این مطلب است که «هر موجودی نیازمند به علّت و آفرینندهای است» در حالی که این قانون کلّیّت ندارد و تنها در مواردی صحیح است که چیزی سابقاً معدوم بوده و سپس جامه هستی به خود پوشیده است. (دقّت کنید)
توضیح این که: موجوداتی هستند که سابقاً وجود نداشتهاند، مانند منظومه شمسی و سپس موجودات زنده-/ اعم از گیاه و حیوان و انسان-/ تاریخچه آنها بخوبی گواهی میدهد که لباس هستی در تن اینها همیشگی و ازلی نبوده است، بلکه با تفاوتهایی که دارند، در چند میلیون سال تا چند میلیارد سال پیش، وجود خارجی نداشته و سپس به وجود آمدهاند.
مسلّماً برای پیدایش چنین موجوداتی علل و عواملی لازم است، مسلّماً جدایی کره زمین از خورشید (طبق فرضیّه لاپلاس و یا فرضیّههای بعد از آن) مدیون عوامل خاصّی بوده است-/ چه آنها را کاملًا شناخته باشیم یا نه.
همچنین پیدایش نخستین جوانه زندگی گیاهی و سپس حیوانی و سپس انسانی، همه مرهون علل و عواملی هستند و لذا همواره دانشمندان برای پیجویی این عوامل در تلاش و کوششند و اگر بنا باشد پیدایش این موجودات هیچ علّتی نخواهد، دلیلی ندارد که در یک میلیون سال یا چند میلیارد سال پیدا شوند، چرا در زمانی دو برابر این زمان یا نصف این زمان مثلًا یافت نشدند؟ انتخاب این زمان خاص برای پیدایش آنها، بهترین دلیل بر این است که شرایط و علل وجود آنها تنها در این زمان تحقّق یافته است.
امّا اگر وجودی همیشگی و ازلی باشد-/ خواه این وجود ازلی را خدا بنامیم یا مادّه-/ چنین وجودی نیاز به هیچ علّتی ندارد، آفریننده و خدایی لازم ندارد، زیرا تاریخچه پیدایش برای آن تنظیم نشده که در آن تاریخچه جای علّت و آفریننده خالی باشد.
چیزی که همیشگی و ازلی است، وجودش از درون ذاتش میجوشد نه ازبیرون ذات که محتاج به آفریننده باشد. (دقّت کنید)
من و شما و زمین و آسمان و منظومه شمسی و ... نیازمند به آفریننده هستیم که وجود ما ازلی و همیشگی نبوده و از درون ما نیست، نه علّة نخستین و علّت العلل که هستی او از خود اوست.
یک مثال روشن
در اینجا فلاسفه مثالهایی برای توضیح این گفتار فلسفی و نزدیک ساختن آن به ذهن میزنند؛ مثلًا میگویند: هنگامی که ما نگاه به اطاق کار یا منزل مسکونی خود میکنیم، میبینیم روشن است.
از خود میپرسیم: آیا این روشنی از خود این اطاق است؟
-/ فوراً به خود پاسخ میدهیم: نه، برای این که اگر روشنی آن از خود اطاق میجوشد، نباید هیچ وقت تاریک گردد، در حالی که پارهای از اوقات تاریک و گاهی روشن است، پس روشنی آن از جای دیگر است.
به زودی به این نتیجه میرسیم که روشنی اطاق و خانه ما، به وسیله ذرّات یا امواج نوری است که به آن تابیده است.
-/ فوراً از خود سؤال میکنیم: روشنی ذرّات نور از کجاست؟
-/ با تأمّل مختصری به خود پاسخ میدهیم: روشنی ذرّات نور از خود آن و از درون ذاتش است، ذرّات نور این خاصیّت روشنایی را عاریه نگرفتهاند؛ در هیچ نقطه جهانی نمیتوانیم ذرّات نوری پیدا کنیم که تاریک باشند و سپس روشنایی را از دیگری گرفته باشند.
ذرّات نور هر کجا باشند روشنند، روشنایی جزء ذات آنهاست، روشنی ذرّات نور عاریتی نیست.ممکن است ذرّات نور از بین بروند، ولی ممکن نیست موجود ولی تاریک باشند.
(دقّت کنید)
بنابر این اگر کسی بگوید روشنایی هر محوطه و منطقهای در جهان معلول نور است، پس روشنایی نور از کجاست؟
-/ فوراً میگوییم: روشنایی نور، جزء وجود اوست.
همچنین هنگامی که سؤال شود: هستی هر چیزی از خداست، پس هستی خدا از کیست؟
-/ فوراً پاسخ میدهیم: از خودش و از درون ذاتش میباشد.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: معارف اسلامی، پرسش و پاسخ، ،
:: برچسبها: خدا را که آفریده است؟,

