هنگاميكه جنگ احد پايان يافت پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: چه كسي خبر از عمويم حمزه دارد حارث بن صمت گفت : من جاي او را مي دانم حضرت او را فرستادند ولي وقتي چشمش به جسد حمزه افتاد راضي نشد بيايد خبر دهد. حضرت رسول صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام آمد حمزه را كه به آن حال ديد او هم راضي نشد اين خبر را براي حضرت بياورد، تا اينكه خود پيغمبر تشريف آورد، كنار جسد حمزه ايستاد ديد او را کشته اند، شكمش را شكافته و كبدش را بيرون آورده اند گريه آن جناب را فرا گرفت شروع به گريه كردن نمود فرمود: لك الحمد و انت المستعان و اليك المشتكي ثم قال لن اصاب بمثل حمزه ابدا حمد و سپاس از براي تو است اي خدا! تو يار و ياور مايي بسوي تو از ستمكاران شكايت ما است فرمود: مصيبتي چون مصيبت حمزه بر من وارد نخواهد شد اگر خداوند مرا بر قريش نصرت دهد هفتاد نفر از آنها را مثله خواهم كرد در اينجا جبرييل اين آيه را آورد: و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولين صبرتم فهو خير للصابرين .
اگر كيفر كرديد همانند آنچه به شما ستم شده است كيفر نماييد اگر شكيبايي كنيد صبر بهتر است براي صابرين . حضرت سه مرتبه فرمود: صبر مي كنم آنگاه رداي خود را بر روي حمزه انداخت . هر گاه به طرف سر مي كشيد پايش بيرون مي ماند به طرف پا كه مي كشيد سرش خارج مي شد قسمت سر را پوشانيد بر روي پاهاي حمزه خاشاك بيابان ريخت .
:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسبها: گریه, حضرت, فاطمه,