امام باقر عليه السلام فرمود : جماعتي از مسلمين به سفري رفتند و راه را گم كردند تا بسيار تشنه شدند .
(از جاده به كناري رفتند) و كفن پوشيدند و خود را به ريشه هاي درختان (مرطوب ) چسبانيدند .
پيرمردي سفيد پوشي نزد آنها آمد و گفت : برخيزيد ، باكي بر شما نيست ، اين آب است . آنها برخاستند و آشاميدند و سير آب گشتند .
گفتند : اي پيرمرد خدا ترا رحمت كند تو كيستي ؟ گفت : من از طايفه جني هستم كه با رسول خدا صلي الله عليه و آله بيعت كردند . از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيدم كه مو من برادر مو من ، و چشم و راهنماي اوست ، شما نبايد با بودن من از تشنگي از بين برويد
:: موضوعات مرتبط: داستان های 14 معصوم، ، ،
:: برچسبها: امام باقر,