فريد عصر و حسنه دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان آية الله العظمى عالم عابد زاهد ناسك، عالم بالله و بأمر الله، مرحوم فردوس وِساده حاج شيخ محمّد جواد انصارى همدانى رضوان الله عليه، فرزند مرحوم حجّة الإسلام حاج ملاّ فتحعلى همدانى كه نيز از بزرگان علماى عصر خود بودهاند، در سنه 1320 هجريّه قمريّه چشم به جهان بگشود.
و در همان دوران طفوليّت تحت سرپرستى والد ماجد مقدّمات علوم ادبيّات فارسى و عربى و منطق را فرا گرفت، و در دوران شباب فقه و اصول فقه را نزد علمائى كم نظير مانند مرحوم حجّة الإسلام خلخالى و حجّة الإسلام حاج سيّد على عرب كه از برجستگان علماء و اعاظم فقهاء بودهاند در شهر خود فرا گرفت. و رشتههاى طبّ خمسه يونانى و أبوبكر زكريّاى رازى و ديگران را نزد دانشمند عاليقدر طبيب حاذق و حكيم متبحّر مرحوم حاج ميرزا حسين كوثر همدانى آموخت و در اين زمينه نيز به مرتبه عالى رسيد.
مرحوم حاج شيخ محمّد جواد پس از اتمام تحصيلات فوق به جهت تكميل فقه واصول و نيل به درجه اجتهاد، در حدود سىسالگى رهسپار ديار مقدّس قم گرديد و در حوزه مقدّسه علميّه مدّتها در محضر درس مرحوم استاد بىبديل، مرجع وقت حضرت آية الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى أعلى الله مقامَه الشّريف حاضر مىشد و بهرهها مىبرد تا در اين رشته تخصّصى نيز به مقام عالى نائل آمده و به اجازات اجتهاد متعدّدى از مراجع ذى قيمت وقت فائز و در مسائل فقهيّه صاحب فتوى گرديد، بطورى كه بعضى از دوستان و آشنايان از ساكنين همدان و غيره از آن مرحوم تقليد نمودهاند.
در همين ايّام بود كه نسيم نفحات قدسيّه الهى بر دلش وزيد، و بارقه جذبات عالم عِلوى بر قلبش رسيد، و به مصداق كلام مولى الموحّدين أميرالمؤمنين عليه السّلام «حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ و لَطُفَ غَلِيظُهُ و بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ»{ «نهج البلاغه» طبع مصر با شرح عبده: ص 349، خطبه 212: «تا اينكه در اثر رياضت و مجاهده در راه خدا بدنش نحيف گشت و نفسش لطيف و مصفّى شد و برقى پر نور در درونش درخشيد.»}يكباره شراشر وجودش دگرگون شد و جذبه عالم قدس تار و پود وجود او را بر باد داده با نور الهى به دنبال گمشده خود براى رسيدن به حرم امن و امان، اضطراب و تشويشى بس هائل در او پديد آمد. خواب و خوراكِ او را ربود. روزها در بيابانها و كوههاى اطراف قم ميرفت و تا شبانگاه بتماشاى مظاهر جمال و حيات مىپرداخت و با تنهائى و خلوت، انسى عجيب گرفت.
و چون ساليانى چند از رحلت عالم نِحرير و عارف بىبديل، استاد كامل اخلاق و معارف الهى إنسان العَين و عين الإنسان مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى أعلى الله مقامه الشّريف ميگذشت، هرچه نزد شاگردان معروف او تردّد نمود و براى فتح و گشايش رفت و آمد كرد اثرى نيافت، تا رفته رفته آتش عشق در نهاد او رو به فزونى گذارد و هموم و غموم فراق، جان او را مشتعل ساخت، ناله جانسوز او هر بينندهاى را متأثّر ميكرد و گريه جانگداز او هر نظركنندهاى را ميگداخت؛ كه ناگهان پرده غيب بالا رفت و حجابهاى ظلمانى و نورانى بر كنار شد؛ نسيم جانبخش رحمت از حرم الهى بوزيد و آب حيات جاودانى به بقاى حق بر دل سوخته او بعد از فناى او از مراحل نفس سرازير شد و از جزئيّت به كلّيّت پيوست.
در اين هنگام به موطن اصلى خود همدان مراجعت نموده براى دستگيرى عاشقان و دلباختگان حرم انس الهى سكنى گزيد. با نهايت آرامش و سكون براى رسانيدن حق و تبليغ شريعت غرّاء و ابلاغ احكام و مسائل شرعيّه و معارف الهيّه و تربيت نفوس ناقصه اهتمامى عجيب نمود.
در هر مسجدى خالى و مخروبه بود، اقامه جماعت مىنمود. بسيارى از اوقات در مسجد پيغمبر و أخيرا در زاويهاى از مسجد جامع شهر اقامه جماعت داشت. مأمومين او غالبا مردمان پاكدل و پاكيزه ضمير و عارى از هوى و هوس بودند.
در جلسات شبانه و روزانه سيّار در منزل شيفتگان حقائق تردّد مىنمود،و شاگردانى بس ارجمند و عاليقدر تربيت نمود كه هر يك از آنان در همدان موجب عبرت همگان و حجّت الهى بر مردمان در اخلاق و كردار بودند. در روزهاى جمعه با معيّت شاگردان به صحرا ميرفت و با يك دنيا از خلوص و صفا و حقيقت به تماشاى آيات الهى در مظاهر امكان و افق وسيع حيات مىپرداخت.
مرحوم انصارى رضوان الله عليه براى برآوردن نيازمندىهاى مسلمانان اهتمامى وافر داشت. و در امر به معروف و نهى از منكر ساعى بود. و در كمك و مساعدت به فقرا و مسكينان و ارباب حوائج بىاختيار بود. و در بذل و انفاق بىنظير بود. به بسيارى از خانوادههاى مستمند كه در گوشه و كنار شهر بودند و ابدا كسى از حال آنان اطّلاع نداشت مساعدتها مىنمود، و با دست خود براى آنان غذا و لباس و فراش مىبرد. و در إخفاى اين امور به حدّى دقيق بود كه حتّى از شاگردان خاصّ خود مخفى ميداشت.
مرحوم انصارى رحمة الله عليه نه تنها يك مرجع دينى و عالم روحانى بود، بلكه مانند يك فرد از افراد خانواده در برآوردن نيازمندىهاى آنان مىكوشيد. در زمستانهاى سرد همدان براى معالجه مَرْضى و عيادت بيماران آنان به منزلشان ميرفت و چه بسا خود تهيه دوا مىنمود. و تا فرد گرفتارى را از گرفتارى آزاد نمىنمود آرام نمىگرفت. آرامش دل او در آرامش خلق خدا بود و نگرانى او در اضطراب آنان.
بنابراين اگر گفته شود كه مرحوم انصارى قُدّس سرُّه يكى از اولياى برجسته قرن اخير بود كه قولاً و عملاً و اعتقادا و سرّا در ممشاى ائمّه طاهرين صلوات الله عليهم أجمعين قدم ميزد و نمونهاى بود كه سيره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرّفى مىنمود، سخن به گزاف نرفته است.
مرحوم انصارى رَحِمَهُ اللهُ مدّت بيست و پنج سال در همدان به همين منوال زندگى نمود تا بالأخره بواسطه عارضه قلبى در روز جمعه دوّم شهر ذوالقعدة الحرام 1379 هجريّه قمريّه دعوت الهى را لبّيك گفت و مرغ روحش به آستان قدس پرواز نمود. در تشييع جنازه او تعطيل عمومى شد، و اكابر علماى متّقى و پرهيزگار همدان شركت كردند، و سه روز در مسجد جامع مجلس ترحيم بر پا بود. جنازه او را به قم حمل و در يكى از مقبرههاى شمالى در جوار قبر حضرت علىّ بن جعفر سلام الله عليهما به خاك سپردند
قضايائى از مرحوم انصارى
درجه تقرّب حضرت آقا به اساتيد و رفقاى سلوكيشان به گونهاى بوده است كه ايشان را نه فقط در رعايت آداب سير إلى الله قوى و مصمّم ميديدند و بر اساس عشق شورانگيز الهى ايشان، عالىترين رهآوردهاى طىّ طريق را خالصانه در اختيارشان ميگذاشتند، بلكه معظّمٌ له را بعنوان محرم أسرار خويش تلقّى نموده قضايا و حقائقى را كه براى ديگران بازگو نمىكردند و هميشه در پرده كتمان نگه ميداشتند براى ايشان بى محابا بيان ميكردند؛ كه اين حالت را در برخورد مرحوم آقا سيّد جمال الدّين گلپايگانى با ايشان ديديم. درباره مرحوم آية الله انصارى هم همينطور است. و البتّه ميدانيم بسيارى از اين أسرار را نيز آقا در خزانه دل خويش مخفى نگه داشته و تنها گوشههائى كه نشر آن روا بوده است را در آثار خويش ثبت فرمودهاند. اينك برخى از اين قضايا را مرور مىكنيم:
ملكوت جنازه حاكم جائر
«مرحوم رضوان آرامگاه آية الحقّ و اليقين، ترجمان قرآن و سلمان زمان، آية الله حاج ميرزاجواد آقاى انصارى همدانى أعلى الله تعالى مقامه الشّريف نقل ميفرمود كه: من در يكى از خيابانهاى همدان عبور ميكردم، ديدم جنازهاى را به دوش گرفته و بسوى قبرستان ميبرند و جمعى او را تشييع مىنمودند، ولى از جنبه ملكوتيّه او را به سمت يك تاريكى مبهم و عميقى مىبردند؛ و روح مثالى اين مرد متوفّى در بالاى جنازه او با جنازه ميرفت و پيوسته ميخواست فرياد كند كه: اى خدا مرا نجات بده، مرا اينجا نبرند ! ولى زبانش به نام خدا جارى نمىشد. آنوقت رو ميكرد به مردم و مىگفت: اى مردم مرا نجات دهيد، نگذاريد ببرند ! ولى صدايش به گوش كسى نمىرسيد. آن مرحوم أعلى الله شأنه ميفرمود: من صاحب جنازه را مىشناختم؛ اهل همدان بود و حاكم ستمگرى بود.»
پذيرائى حضرت سلمان از مرحوم انصارى
«مرحوم آية الحقّ عارف بالله حاج شيخ محمّد جواد انصارى همدانى رضوان الله تعالى عليه ميفرمودند: من در سابق الأيّام به زيارت قبر غير معصوم و امام نمىرفتم، چون تصوّر ميكردم كه فقط از قبور ائمّه عليهم السّلام كه به مقام طهارت مطلقه رسيدهاند بسط و گشايش حاصل ميشود ولى از قبور غير آنها اثرى مترتّب نيست.تا در سفر اوّلى كه به عتبات عاليات با جمعى از تلامذه روحانى خود به جهت زيارت مشرّف شديم، يكروز در ايّام اقامت در كاظمين عليهما السّلام براى تماشاى بناى مدائن و ايوان شكسته كسرى ـ كه حقّاً موجب عبرت بود ـ از بغداد به صوب مدائن رهسپار شديم و پس از تماشاى مدائن و بجاى آوردن دو ركعت نماز در آن ايوان كه مستحبّ است، به سمت قبر سلمان و حذيفه كه در قُرب آن ايوان قرار دارد به راه افتاديم و ما در كنار قبر سلمان نه به جهت زيارت بلكه به جهت رفع خستگى و استراحت با جميع احباب و دوستان نشسته بوديم كه ناگهان سلمان از ما پذيرائى نمود و خود را بصورت واقعيّه خود نشان داد و به حقيقت خود تجلّى نمود. چنان روح او لطيف و صاف و بدون ذرّهاى از كدورت و چنان واسع و زلال بود كه ما را در يك عالم از لطف و محبّت و سعه و صفا فرو برد. و چنان در فضاى وسيع و لطيف و بدون گره از عالم معنى ما را داخل كرد كه حقّا مانند فضاى بهشت پر لطف و صفا، و چون ضمير منير عارف بالله مانند آبِ صافى، زلال و مانند هوا لطيف بود.من از اينكه به جهت زيارت در كنار قبر او نيامده بودم شرمنده شدم و سپس به زيارت پرداختيم. و از آن پس نيز به زيارت قبور غير ائمّه طاهرين عليهم السّلام هم، از علماء بالله و مقرّبان و أولياء خدا ميروم و مدد مىگيرم؛ و به زيارت قبور مؤمنين در قبرستان ميروم؛ و به شاگردان خود توصيه نمودهام كه از اين فيض الهى محروم نمانند»
نماز جماعت فرشتگان
«مرحوم آية الله جمال العارفين حاج شيخ محمّد جواد انصارى همدانى أسكَنه اللهُ بُحبوحةَ جِنانه ميفرمودند:
روزى وارد در مسجدى شدم ديدم پيرمردى عامى مشغول خواندن نماز است و دو صف از ملائكه در پشت سر او صف بسته و به او اقتدا نمودهاند، و اين پيرمرد خود أبدا از اين صفوف فرشتگان اطّلاعى نداشت. من دانستم كه اين پيرمرد براى نماز خود اذان و اقامه گفته است. چون در روايت داريم: كسى كه در نمازهاى واجب يوميّه خود اذان و اقامه هر دو را بگويد دو صف از ملائكه و اگر يكى از آنها را بگويد يك صف از ملائكه به او اقتدا مىكنند كه درازاى آن فيما بين مشرق و مغرب باشد.
مكاشفه تلاوت قرآن از صداى سگ
«يكى از اساتيد بزرگ ما در علم عرفان الهى مرحوم رضوان مقام عرفان الحقّ و اليقين آية الله آقاى حاج شيخ محمّد جواد انصارى همدانى رحمة الله عليه ميفرمودند: يك نفر از سالكين كه شب براى نماز شب برخاسته بود شنيده بود كه سگ همسايه سوره والشّمس را ميخواند.
اين جانب چنين گمان دارم كه اين قضيّه براى خود ايشان بوده است؛ وليكن چون بزرگان غالبا در مقام بيان، اين گونه امور را نسبت به خود نميدهند فلهذا به عنوان يك نفر سالك بيان كردهاند. و باز در نزد حقير، خواندن سگ سوره والشّمس را مكاشفه بوده است كه براى ايشان از صداى سگ حاصل شده است، چون ايشان در آن وقت به مجاهدات نفسانيّه براى تزكيه نفس اشتغال داشتهاند اين سوره كه داراى سوگندهاى بسيار براى اثبات نجاح و رستگارى نسبت به تزكيه كنندگان نفس است براى ايشان تحقّق پذيرفته است .
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: علما، آیت الله انصاری همدانی، ،
:: برچسبها: انصاری همدانی,